دلبندم

چهارشنبه۶ مرداد پنج ماهگی

1395/10/30 12:02
نویسنده : مونا
52 بازدید
اشتراک گذاری

عسلم حلمای قشنگم با مامان جون تصمیم گرفتیم امروزببرمت گوشاتوسوراخ کنیم تزریقاتی که خاله فیروزه معرفی کرده اونم گفت بایدامروزحموم ببری وعصربیاری رفتیم خونه خاله اونجامامان جون حمومت کرد بعدکلی شلوغی کردی خاله همش بت میمون میگفت خاله به بچه هامیمون زیادمیگه  نیشخندپسرهمسایشون امیرحسین میومد دستتومیگرفت توهم خیلی ازش خوشت اومد میخندیدی عصررفتیم  همین که اقا باماژیک علامت گذاشت قلبم یهوریخت خیلی نگران بودم  تزریقاتیه خیلی شبیه بابات بود البته پیریش دیگه شبیه اون میشه البته بدنشدپیری باباتم دیدم چه شکلی میشه نیشخند گلم سرتوگرفتم که تکون نخوری بعد بایه دستگاهی میخکوب مانندی سوراخ کرد یه کم گریه کردی قربونت برم زودبردمت بیرون هوات عوض شه باماقهرکرده بودی توماشین بی حوصله بودی عونیگامونم نمیکردی فدای قهرت بشم  ولی عوضش بابات شب اورد پول دادکه واست گوشواره بخرم وچندروزدیگه که روزدختربودگفت کادوی روز دختره دست گلش درد نکنه اینم عکست موقعی که از اونجا برگشتیم 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دلبندم می باشد